باز «این معنا هم چنان سر در دنبال من دارد،و گریبانم را رها نمی کند»!از هنگامی که غرق در ادیان شده ام،کار «مانی»،در میان همهء پیامبران شرق و غرب تاریخ،بیش از همه مرا «دچار» کرده است.این پیغمبران دیگر همگی همانند همند؛یکی بهتر و یکی کم تر،جز حضرت محمّد(ص) که پیغمبر مسلّح است!و جز مانی که پیغمبر هنرمند است.
مانی برای من بسیار شورانگیز است؛زیرا برای آن نظریّهء خاصّ من،که هنر و مذهب و عرفان،زادهء یک سرچشمه،و آن سرچشمهء اضطراب و دغدغهء غربت و تنهائی انسان متعالی است؛که بر روی خاک،خود را تبعیدی می یابد؛و هوای وطن دارد؛و آن چه در این تبعیدگاه می بیند،بس اش نیست؛هم سرشتش نیست؛زیباترین «شاهد» است.هنر نیز تجلّی چنین اضطرابی است؛درست همچون مذهب.و حال که مانی را می یابم،که پیغمبر است و هنرمند،از شادی در پوست خود نمی گنجم،که بزرگترین «دلیل» من و «شاهد» ارجمند من است.پیغمبری و کتاب آسمانی اش ارژنگ!در شش فصل:
فصل اوّل گل اشتباه،فصل دوّ انتظار و اشک(«من انتظار در پسِ درهای بسته ام»از این جا است)،فصل سوّم اسارت،فصل چهارّم شمع محراب*،فصل پنجم پنجره ای به بهشت،فصل ششم تنهای محزون.
*هرچه فکر کردم،ندانستم که شمع ها چرا خاموشند؟
و من همواره می خواندم که مانی،معجزه اش هنر بوده است،بر خلاف دیگر انبیاء(گرچه محمّد(ص) نیز معجزه اش قرآن است و فصاحت و بلاغت،یعنی زبان شعری و زیبای قرآن،نویسندگی؛و می گوید اگر می توانید مثل یک سورهء کوتاهش بیاورید)امّا داستان مانی،معجزه اش هنر محض است،نقّاشی است.
من با اینکه او را سخت می شناسم،و به مذهبش و شخصیّتش و معنویّت شگفتش تعصّب می ورزم،پیوندهای پنهانی نزدیک و شگفتی را میان مانویّت و اسلام کشف کرده ام.گرچه برخی از محقّقان نیز به این حقیقت پی برده اند؛ولی اعتقاد خودم این است که مانی،تأثیرات عمیق و تعیین کننده و بسیار مهمّی داشته است.
دسترسی نداشتن بر آثار هنری مانی،که در گوشه و کنار پیدا شده است،مرا سخت رنج می داد؛و بسیار مشتاق بودم که هرچه بیش تر آثاری را که از «ارژنگ» مانده است،ببینم؛و آن را با قرآن مقایسه کنم،و جلوهء درخشان مذهب مانی را درست و عمیق بشناسم.تا درست دوازده سال پس از نخستین اثری که از مانویّت خواندم و با این مذهب آشنا شدم،چند سوره از این کتاب هنری آسمانی را دیدم؛و که می داند چه قدر خوشحال شدم؟که می داند؟فرضیّهء فلسفی ام را در باب هنر و مذهب،به چشم دیدم؛نظریّهء پیوند اسلام و مانویّت را آشکارا حسّ کردم.
ادامه دارد...